رمان آواز چکاوک
نویسنده غریبه کاربر انجمن نودهشتیا
خلاصه داستان:
داستان درمورد دختریه که یه چیزایی رو در مورد زندگیش می فهمه…از گذشتش فاصله می گیره و با اتفاقای جدیدی روبرو میشه…
در این میان آبتین کهمجبور با نقشه به چکاوک نزدیک میشه اما….پایان خوش
خاط به غریبه نویسنده گرامی
:بعلت بن شدن توسط ادمین نودهشتیا نمیتونم درخواست اجازه بفرستم درصورت ناراضی بودن از گذاشتن اثرتون اطلاع بدین تا برداشته شود
قسمتی از داستان»
الان نیم ساعته که منتظرم … منتظر همزادم ، منتظر یک پسر نامرد که همه ی زندگیم رو ازم گرفت ؛ منتظر یک پسری که اگه نبود الان این زندگیه نکبتی رو نداشتم…..بالاخره سوار ماشین آخرین مدلش که من حتی اسمشم نمیدونم از در پارکینگ فوق العادشون اومد بیرون ….از ماشینش پیاده شد …داره با موبایلش حرف میزنه …گوشه روسریم رو که از بس جویده بودمش ریش ریش شده بود رو از دهنم در اوردم ؛ تکیه ام رو از دیوار گرفتم و رفتم سمتش …. تکیه داده بود به ماشینش و یک دستش رو کرده بود توی موهای سیخ سیخیش و اونا رو سیخ تر میکرد ، نمیدونم کی پشت خط بود که داشت خرش میکرد:
_ عزیزم تو یک دقیقه گوش کن ….
دانلود در ادامه مطلب...
نظرات شما عزیزان: