کافه دختران
خوش امدید
درباره وبلاگ


دختــــر که باشی معنی یتیمی و بی مادری را میفهمی! دختـــر که باشی زبر بودن دست پدرت و چین و چروک های پیشانی مادرت را درک میکنی... دختــــر که باشی حسودی به دختری که غرق عشـــق است را درک میکنی! دختــــر که باشی میفهمی به اختیار خودت گذشتن از عشقت چقدر طاقت فرساست! دختــــر که باشی دنیای دختران را مسخره نمیکنی! دختــــر که باشی بغل کردن عروسک کودکی هایت چه آرامشی دارد! دختــــر که باشی میفهمی چه حس نابی است از وجودت وجودی ساخته شود! دختــــر که باشی جیغ زایمان برایت گوشخراش نمیشود چون پر از درد است اما با شنیدن پاره ی تنت تبدیل به خنده میشود! دختــــر مقامش با توئه مرد یکـــــی است ، او را ضعیفه نگوییم ، ناقص العقل نخوانیم ، او" ســــــــــــــاده" است " خنـــــــــــگ " نیســــــــــــــت. . . !

پيوندها
رمان
جی پی اس ردیاب ماشین
ال ای دی هدلایت زنون led
جلو پنجره زوتی

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان کافه دختران و آدرس cafeedokhtaran10.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.










نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 7
بازدید دیروز : 13
بازدید هفته : 110
بازدید ماه : 108
بازدید کل : 13985
تعداد مطالب : 23
تعداد نظرات : 5
تعداد آنلاین : 1



Alternative content


<-PollName->

<-PollItems->

<-PollName->

<-PollItems->

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وبلاگ:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید



موضوعات
رمان
رمان

نويسندگان
خانوم دکتر

آرشيو وبلاگ
آذر 1394


آخرین مطالب
<-PostTitle->


 
5 آذر 1394برچسب:, :: 19:22 :: نويسنده : خانوم دکتر

رمان آواز چکاوک

نویسنده غریبه کاربر انجمن نودهشتیا

خلاصه داستان:
داستان درمورد دختریه که یه چیزایی رو در مورد زندگیش می فهمه…از گذشتش فاصله می گیره و با اتفاقای جدیدی روبرو میشه…
در این میان آبتین کهمجبور با نقشه به چکاوک نزدیک میشه اما….پایان خوش
خاط به غریبه نویسنده گرامی
:بعلت بن شدن توسط ادمین نودهشتیا نمیتونم درخواست اجازه بفرستم درصورت ناراضی بودن از گذاشتن اثرتون اطلاع بدین تا برداشته شود
قسمتی از داستان»
الان نیم ساعته که منتظرم … منتظر همزادم ، منتظر یک پسر نامرد که همه ی زندگیم رو ازم گرفت ؛ منتظر یک پسری که اگه نبود الان این زندگیه نکبتی رو نداشتم…..بالاخره سوار ماشین آخرین مدلش که من حتی اسمشم نمیدونم از در پارکینگ فوق العادشون اومد بیرون ….از ماشینش پیاده شد …داره با موبایلش حرف میزنه …گوشه روسریم رو که از بس جویده بودمش ریش ریش شده بود رو از دهنم در اوردم ؛ تکیه ام رو از دیوار گرفتم و رفتم سمتش …. تکیه داده بود به ماشینش و یک دستش رو کرده بود توی موهای سیخ سیخیش و اونا رو سیخ تر میکرد ، نمیدونم کی پشت خط بود که داشت خرش میکرد:
_ عزیزم تو یک دقیقه گوش کن ….

 

دانلود در ادامه مطلب...

 

 
5 آذر 1394برچسب:, :: 19:22 :: نويسنده : خانوم دکتر
بـه نآم خـــدا

چو عشق اسان نموند اول ****ولــی افتآد مشکل ها . .

قسمت نهم ....

ادامه مطــلـ.......ـب

 
پنج شنبه 5 آذر 1394برچسب:رمان خورشید, :: 10:23 :: نويسنده : خانوم دکتر

 

سلام اجی های عزیزم گفته بودم می خام رمان بزارم اینم از اولین رمان

رمان خورشید

به نام خدا

_اوره دیروز بهش زنگیدم حسابی شنگول بود عروس خانوممون

-ای جان الهی قوبونش بشم اجیمو

_مینا؟.....من چشام دارن می سوزن ... کاری نداری عشقم ؟

_اخ...فردا شبم که شیفت داری ...برو بخاب از دست میری

_خیلی دوست دارم ...شبت بخیر

دیگه پیام اخرشو که نوشته بود /من عاشقتم شب..../ وانکردم ساعت نه و نیم صبح بود ساعت رو رو 1 ظهر تنظیم  کردم کلی کار داشتم حاضرم شرط ببندم به یک دیقه نکشید خابم برد

 

/////////برای خوندن ادامه فصل یک رمان خورشید روی ادامه مطلب تقه بزن گلی /



ادامه مطلب ...
 
پنج شنبه 5 آذر 1394برچسب:رمان عاشقانه, :: 10:15 :: نويسنده : خانوم دکتر

سلام بچه ها می خام از این به بعد تو وبلاگ رمان بزارم

لطفا اگه کسی رمانی داره بگه تا بزاریم

یااینکه رمانایی که دوست داریدو قشنگنو اسمشونو بگید

ثبت نام و نظر یادتون نره آرام

 
5 آذر 1394برچسب:, :: 9:29 :: نويسنده : خانوم دکتر

یه مرده داشت تلویزیون نگاه میکرد که یهو مرگ میاد سراغش و بهش میگه که باید جونشو بگیره

 

مرده خواهش میکنه که بره سراغ نفر بعدی و بیخیال اون بشه ولی مرگ قبول نمیکنه و میگه باید

طبق لیستش پیش بره مرده هم قبول میکنه و میگه باشه ولی حداقل بزار برم برات شربت بیارم 

خستگی از تنت در بره !مرده توی شربت دو تا قرص خواب آور قوی میندازهو برای مرگ میبره

  اون هم میخوره و خوابش میبرهمرده هم وقتی مرگ خوابِ اسم خودش رو از توی لیست پاک میکنه

و به نفر آخر منتقل میکنه ، مرگ هم وقتی بلند میشه به مرده میگه : خیلی خوب بود دستت درد نکنه 

حالا که این شربت رو بهم دادی تصمیم گرفتم که بیخیالت بشم و برم از نفر آخر شروع کنم!!

خخخخ

البته ناگفته نمونه اینا همش داستانه و در مورد مرگ و زندگی خداون تصمیم میگیره.

.

.

.

.

 

ﺣﺘﻤﺎ ﺑﺨﻮﻧﯿﺪ؛خخخخ

 

ﺩﺧﺘﺮ ﻭ ﭘﺴﺮﯼ ﻋﺎﺷﻖ ﻫﻢ ﻣﯿﺸﻦ ﻭ ﺗﺼﻤﯿﻢ ﻣﯿﮕﯿﺮﻥ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ

 

ﮐﻨﻨﺪ ﭘﺪﺭِ ﺩﺧﺘﺮ ﺑﻪ ﺷﺪﺕ ﻣﺨﺎﻟﻔﺖ ﻣﯽ ﮐﻨﻪ . ﺩﺧﺘﺮ ﮐﻪ ﻧﻤﯿﺘﻮﻧﻪ

 

ﺭﺿﺎﯾﺖ ﭘﺪﺭ ﺭﻭ ﺑﮕﯿﺮﻩ،ﺗﺼﻤﯿﻢ ﻣﯿﮕﯿﺮﻩ ﮐﻪ ﺑﺎ ﭘﺴﺮ ﻓﺮﺍﺭ ﮐﻨﻪ ﭘﺪﺭ ﺩﺧﺘﺮ

 

ﻭﻗﺘﯽ ﻣﺘﻮﺟّﻪِ ﻣﻮﺿﻮﻉ ﻣﯽ ﺷﻪ ﺑﺎ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝِ ﺍﻭﻧﻬﺎ ﻣﻮﺍﻓﻘﺖ ﻣﯽ ﮐﻨﻪ ﯾﮏ

 

ﻫﻔﺘﻪ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﻋﺮﻭﺳﯽ ﺩﺧﺘﺮ ﺩﺭ ﭼﺎﻟﻪ ﺍﯼ ﻣﯽ ﺍﻓﺘﻪ ﻭ ﺗﻤﻮﻡ ﻟﺒﺎﺳﻬﺎﺵ

 

ﮔﻠﯽ ﻣﯿﺸﻪ ﺩﺧﺘﺮ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﺑﺮ ﻣﯿﮕﺮﺩﻩ ﻭ ﻟﺒﺎﺳﺶ ﺭﻭ ﻣﯿﺸﻮﺭﻩ ﻭﻟﯽ ﺑﺎﺯ

 

ﻟﮑّﻪ ﺍﯼ ﺭﻭﯼ ﻟﺒﺎﺳﺶ ﻣﯽ ﻣﻮﻧﻪ ﺷﺐ ﻓﺮﺷﺘﻪ ﺍﯼ ﺑﻪ ﺧﻮﺍﺑﻪ ﺩﺧﺘﺮﻩ ﻣﯿﺎﺩ

 

ﻭ ﺍﺯﺵ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﺩ ﮐﻪ ﺣﺘﻤﺎ ﺗﺎ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﻋﺮﻭﺳﯽ ﺍﻭﻥ ﻟﮑّﻪ ﻫﺎ ﺭﻭ ﺑﺮ ﻃﺮﻑ

 

ﮐﻨﻪ ﻭﻟﯽ ﺩﺧﺘﺮ ﺧﻮﺍﺏ ﺭﻭ ﻧﺪﯾﺪﻩ ﻣﯿﮕﯿﺮﻩ ! ﺷﺐ ﺑﻌﺪ ﻫﻤﺎﻥ ﻓﺮﺷﺘﻪ ﺑﻪ

 

ﺧﻮﺍﺏِ ﻣﺎﺩﺭﺵ ﻣﯿﺮﻩ ﻭ ﻫﻤﯿﻦ ﺩﺭ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﺭﻭ ﺍﺯ ﺍﻭﻥ ﻣﯽ ﮐﻨﻪ . ﻣﺎﺩﺭِ

 

ﺩﺧﺘﺮ ﻟﺒﺎﺱ ﻫﺎ ﺭﻭ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﻣﯿﺸﻮﺭﻩ ﻭﻟﯽ ﺍﻭﻥ ﻫﻢ ﻧﻤﯿﺘﻮﻧﻪ ﻟﮑﻪ ﺭﻭ ﺑﺮ

 

ﻃﺮﻑ ﮐﻨﻪ . ﻓﺮﺩﺍ ﺷﺐ ﺯﻧﮓِ ﺧﺎﻧﻪ ﺑﻪ ﺻﺪﺍ ﺩﺭ ﻣﯿﺎﺩ ﻭ ﺍﻭﻧﻬﺎ ﻣﺘﻮﺟّﻪ

 

ﻣﯿﺸﻦ ﮐﻪ ﻫﻤﻮﻥ ﻓﺮﺷﺘﻪ ﺍﺱ ﮐﻪ ﻣﯿﺎﺩ ﺟﻠﻮ ﻭ ﯾﻪ ﺑﺴﺘﻪ ﺍﯼ ﺭﻭ ﺑﻪ ﺩﺧﺘﺮ

 

ﻣﯿﺪﻩ . ﺩﺧﺘﺮ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﺗﺮﺳﯿﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﺑﻪ ﻓﺮﺷﺘﻪ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯿﮑﻨﻪ ﻓﺮﺷﺘﻪ

 

ﻣﯿﮕﻪ : ﭘﻮﺩﺭ ﺷﺴﺘﺸﻮﯼ پرسیل ﺑﺎ ﻗﺪﺭﺕ ﺗﻤﯿﺰ ﮐﻨﻨﺪﮔﯽ ﻓراوان لکه هارو از بین میبره و

هیچ ردی از لکه ها باقی نمیمونه "

 

شستشو یعنی پرسیل ...

 

 
5 آذر 1394برچسب:, :: 9:29 :: نويسنده : خانوم دکتر
میدونین چی از ۱۰۰تا فحش بدتره؟
۲۰۰ تا فحش.!
والا

------============================---------------------------------==============-----

ﮔﻔﺘﻢ: ﻣﺎﺩﺭ
ﮔﻔﺖ: ﺟﺎﻧﻢ
ﮔﻔﺘﻢ: ﺩﺭﺩ ﺩﺍﺭﻡ

ﮔﻔﺖ: ﺑﻪ ﺟﺎﻧﻢ
ﮔﻔﺘﻢ: ﮔﺮﺳﻨﻪ ﺍﻡ
ﮔﻔﺖ: ﺑﺨﻮﺭ ﺍﺯ ﺳﻬﻢ ﻧﺎﻧﻢ
ﮔﻔﺘﻢ: ﮐﺠﺎ ﺑﺨﻮﺍﺑﻢ
ﮔﻔﺖ: ﺭﻭﯼ ﭼﺸﻤﺎﻧﻢ
ﮔﻔﺘﻢ: ﻟﯿﻮﺍﻥ ﭼﺎﯼ ﺑﺮﮔﺸﺖ ﺭﻭﯼ ﻓﺮﺵ .
ﮔﻔﺖ: ﺍﯼ ﺧﺪﺍ ﺫﻟﯿﻠﺖ ﮐﻨﻪ ﺑﯿﺸﻌﻮﺭ ﺍﻻﻍ، ﺑﻤﯿﺮﯼ
ﺭﺍﺣﺖ ﺷﻢ ! :|

 

 

 
5 آذر 1394برچسب:, :: 9:29 :: نويسنده : خانوم دکتر
http://s5.picofile.com/file/8145527868/0_986731001345030159_taknaz_ir.jpg

 
5 آذر 1394برچسب:, :: 9:29 :: نويسنده : خانوم دکتر
http://s5.picofile.com/file/8123636900/155.jpghttp://s5.picofile.com/file/8123636926/2121sa_388x400.jpghttp://s5.picofile.com/file/8123637318/lol_48_.jpghttp://s5.picofile.com/file/8125934642/_www_tafrihestan2_blogfa_com_11_.jpghttp://s5.picofile.com/file/8125934668/_www_tafrihestan2_blogfa_com_19_.jpghttp://s5.picofile.com/file/8125934900/0_652320001359550268_taknaz_ir.jpghttp://s5.picofile.com/file/8125935034/68aaf6ee94dc874ae22d5f3097d00648_430.jpg

 
5 آذر 1394برچسب:, :: 9:29 :: نويسنده : خانوم دکتر
دختر خانمى که ۵۰ تومن پول شال میدى!
خدا وکیلى یه جورى شالو سرت کن لااقل ۱۵ تومنش رو سرت باشه


»»»


دختره نوشته :
فرهاد من کجاست که ببیند لیلی در آتش عشقش خاکستر شده…
والا تا اون جا که من خبر دارم فرهاد چشمش دنبال شیرین بود نه لیلی
تورو خدا قبل شکست عشقی خوردن ،
یه کم در حوزه ادبیات مطالعه کنید

»»»


امروز با سر و صدای مامان بابام از خواب پریدم
رفتم بیرون میپرسم چی شده !؟
بابام میگه من دیشب خواب دیدم یه زن دیگه گرفتم
واسه مامانت تعریف کردم ،
اونم گیر داده باید همین الان بخوابی و طلاقش بدی

 
5 آذر 1394برچسب:, :: 9:29 :: نويسنده : خانوم دکتر
به مامانم میگم چرا شام نداریم ؟
میگه اگه ناراحتی از خانواده left بده
مرده شور تکنولوژی رو ببرن


«««



میدو نید چرا پنگوئن ها بیسوادن ؟
چون همش برف میاد مدرسه هاشون تعطیله
اگه سوال دیگه ای داشتید در خدمتم


»»»


سلامتی کارگری که صاحب کارش به ناحق زد تو گوشش،
رفت تا لباسشو عوض کنه بره خونه
اما یاده خرج مادر مریضش افتاد یاده اجاره خونه،
جهیزیه دخترش، شهریه دانشگاه پسرش
برگشت صابکارشو مث سگ زد ترکوندش و رفت

»»


یه نصیحت از طرف من : همیشه با زبان ساده سخن بگویید
چون التزام به معقولیات و انکسار از بدویات
در تعتیر آنچه مقتضى ست ممارست به عمل نقض نیست